جدول جو
جدول جو

معنی آباد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

آباد کردن
(مَ)
عمارت. عمران:
به گرد اندرش روستاها بساخت
چو آباد کردش کهان را نشاخت.
فردوسی.
وز آن پس جهان یکسرآباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد.
فردوسی.
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی بنیکی از او یاد کرد.
فردوسی.
از آن رفته نام آوران یادکرد
بداد و دهش گیتی آباد کرد.
فردوسی.
صد خانه اگر بطاعت آباد کنی
زآن به نبود که خاطری شاد کنی.
علأالدولۀ سمنانی
لغت نامه دهخدا
آباد کردن
عمارت، عمران
تصویری از آباد کردن
تصویر آباد کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آباد کرد
تصویر آباد کرد
آبادکرده، ساخته، بناشده، برای مثال این نهال نشانده را مشکن / مکن آبادکرد خویش خراب (مسعودسعد - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد کردن
تصویر باد کردن
دمیدن باد در چیزی، پر باد شدن داخل چیزی، ورم کردن، فیس و افاده کردن، با کبر و غرور رفتار کردن، بر جا ماندن و به فروش نرسیدن کالایی، در بازی ورق برنده نشدن ورق و باطل شدن آن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ مَ حَ)
نفخ کردن. ورم کردن. آماس کردن. منتفخ شدن. انتفاخ. آماهیدن. آماسیدن. تنفخ. متورم شدن. برآماسیدن. تورم. ورم پیدا کردن.
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ صَ)
نیست و نابود کردن. (آنندراج). به نحو اسراف و تبذیر یا بی فایدتی صرف و خرج کردن:
و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت اوگفتند که هرچه بماند این بباد کند و بخورد و بدهد. (تاریخ سیستان).
روز جوانی شده یادش مکن
این دم پیری است ببادش مکن.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
معمور کردن آباد ساختن، 2 زراعت کردن کاشتن، پر کردن ممتلی ساختن، سالم کردن تن درست ساختن، مرفه کردن توانگر ساختن، ماء مون کردن مصون کردن (راه حاج را آبادان کردند) (تاریخ بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کردن
تصویر آبله کردن
آبله بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد کردن
تصویر باد کردن
نفخ، ورم و متورم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوار کردن
تصویر آوار کردن
در بدر کردن، خراب کردن ویران ساختن، غارت کردن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد کردن
تصویر باد کردن
((کَ دَ))
باد زدن، فخر فروختن، فیس کردن، به فروش نرفتن کالا و ماندن روی دست صاحبش، کسی را به کاری صعب برانگیختن، تیر کردن، محو کردن، دمیدن در سازهای بادی و به صدا درآوردن آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگاه کردن
تصویر آگاه کردن
مطلع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
متورم شدن، ورم کردن، آماس کردن، پف کردن، نفخ کردن، افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن، به فروش نرفتن، روی دست ماندن، مصرف نشدن
متضاد: به فروش رساندن، آب کردن، پرهوا کردن، دمیدن، برانگیختن، تهییج کردن، تی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
يطلق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
Free, Liberate, Release, Unleash
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
libérer, déchaîner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
liberar, desatar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
освобождать , развязать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
befreien, freigeben, entfesseln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
звільняти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
uwalniać, uwolnić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
释放 , 解放
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
libertar, liberar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
آزاد کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
মুক্ত করা , মুক্তি দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
kuachilia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
serbest bırakmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
풀다 , 해방하다 , 풀어주다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
liberare, scatenare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
לשחרר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
मुक्त करना , छोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
membebaskan, melepaskan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
ปล่อย , ปลดปล่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
bevrijden, vrijgeven, loslaten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
解放する
دیکشنری فارسی به ژاپنی